سرّ جام جم/ حافظ شیرازی رحمه الله

ساخت وبلاگ

نکته هایی در اخلاق عرفانی غزل:

برداشتی از بیت چهارم؛

 گدایی درگاه میکده کیمیای شگفت آوری است پس اگر به گدایی در میخانه بپردازی و به مقام و کمال عرفان و عشق می رسی.

برداشتی از بیت ۶: تو که از دنیای مادی خارج نمی شوی و پایبند هوی و هوس هستی چگونه میتوانی به عالم معرفت راه یابی.

برداشتی از بیت هفتم؛

 بر چهره محبوب حجاب و پرده ای نمی باشد ، غرور و خودبینی را کنار بگذار و خود را از آلایش ها پاک کن تا چشم به جمال محبوب روشن کنی.

برداشتی از بیت نهم:

ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی

طمع مدار که کار دگر توانی کرد

این بیت درباره غیرتمندی خداوند است و می گوید همانطور که دلبران حضور غیر را تحمل نمی کنند، خداوند هم چنین است و لذا نمی شود کسی در نماز بگوید: ایاک نعبد و ایاک نستعین؛ ولی در  بازار روزگار آن کار دیگر بکند.

تأملاتی در ابیات غزل:

تأمل در بیت اول؛

به سر جام جم انگه  نظر توانی  کرد

که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

یعنی زمانی می توانی اسرار درون جام جم را یعنی اسرار جهان را ببینی که خاک میکده یعنی جایی که در ان انسان ها مست و از خود بی خبر می شوند را به عنوان سرمه به چشمانت بزنی . قدما باور داشتند سرمه نور چشم را زیاد می کند و حافظ در مقام مبالغه می گوید خاک زیر پای انسان هایی که مست اویند نه مست خود انقدر مقام دارد که اگر به چشمانت بزنی دیده ور می شوی .

به سرّ جام  جم  آنگه  نظر  توانی  کرد       که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

جامِ جم کنایه ازدلِ عارفِ آگاه و وارسته است. وقتی که عارفی به وصالِ معشوق برسد دلش همچون جام جم، و همانندِآیینه ،حقایق راانعکاس می دهد وصاحبِ معرفت وکرامات می گردد.آیینه ای که اسکندر و جمشید قصد داشتند با زور و قدرت و لشکرکشی به دست آرند، لیکن موّفق نشدند، چراکه “جامِ جم”متاعی نیست که با زر و زور به دست آید. بلکه بالعکس با ازدست دادن و رهاشدن از زر و زور و علایقِ دنیوی به دست می آید.

زمانی انسان می تواند از اسرارِ دلِ یک عاشقِ کامل و عارفِ واصل آگاهی پیداکند که خاکِ آستانِ میکده یِ معرفت را چونان سرمه و توتیا بر دیده کشد و سر بر خاک نهد تا خاکِ میکده باعث بینایی و بصیرتِ شود. میکده ای که درآنجا از خویشتنِ خویش بیخود می شود و فقط به محبوب می پردازد.

گفتنی است که “میکده” از واژه های کلیدی در شعر حافظ است و اغلب در برابرِ نهاد هایِ ریاییِ اهل ظاهر، مثلِ مسجد و محراب و منبر و مدرسه و یا خانقاه و صومعه می آید، میخانه در عرفان به معنی ؛ عالمِ جبروت ، محلِّ بی خود شدن و مکانِ بی ریا و خالصِ مناجات با معبود است(مقام اخلاص).

عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس

که وعظِ بی عملان واجب است نشنیدن

تأمل در بیت دوم؛

مباش بی می و مطرب که زیرِ طاقِ سپهر

بدین  ترانه  غم  از دل به  در توانی کرد

لحظه ای را بی می و مطرب سپری مکن که غم و اندوه دراین دنیا جز با این دو متاعِ ارزشمند: ( می و مطرب ) زدوده نخواهد شد.”می و مطرب” کنایه از وارستگی از تعلّقاتِ دنیوی و شادی خواری است.

حدیث ازمطرب و می گو ی و رازِ دَهر کمتر جو

که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا را

تأمل در بیت سوم؛

گُلِ  مرادِ  تو  آنگه  نقاب  بگشاید

که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد

در راهِ طلبِ یار و وصالِ دوست، می بایست سر از پا نشناخت و لحظه ای آرام ننشست. آرزوها و خواست هایِ توآنگاه جامه یِ عمل خواهند پوشید که در این راه ثابت قدم باشی و با دّقت و ظرافت و لطافت، از آرزوهایت مواظبت کنی، چنانکه نسیمِ سحرگاهی با اشتیاقِ فراوان به خدمتگزاریِ گلها و غنچه ها اشتغال دارد. کنایه از این که آنگاه به دیدار امام عاشق غایبت نایل می شوی که مانند نسیم سحر گاهی برخیزی و از جایت حرکت کنی و از کوی او گذر نمایی آن وقت است که می توانی حضور او را بی پرده حس کنی و به خدمتش بپردازی.

بنابراین باید همانندِ او سحرخیز باشی و در مسیرِ آرزوهایت گام برداری (به راز و نیاز بپردازی-اشک بردیدگان جاری کنی) تا گلِ مراد و خواسته هایت، نقاب از چهره برداشته و شکوفا گردد و توکامروا و رستگار گردی.

من این مراد ببینم بخود  که  نیم شبی       به جایِ اشکِ روان درکنارِ من باشی

تأمل در بیت چهارم؛

گدائیِ در میخانه طرفه اکسیری است

گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد

گدایی کردن از میخانه (اظهارِ نیاز و خواستن از درگاهِ معبود) کیمیایِ شگفت انگیزیست که با آن خاک را می توانی تبدیل به طلا کنی .گرچه به ظاهر “گدایی کردن” نشانه یِ فقیری و بی سروسامانی است لیکن درکشورِ عشق معنا و مفهومی دیگر دارد و مایه ی رشکِ سلطانی(شیطان) است.

گرچه بی سامان نماید کارِ ما سهلش مبین       کاندر این کشور گدایی رشکِ سلطانی بود

تأمل در بیت پنجم؛

به عزم مرحله ی عشق پیش نه قدمی

که سود کنی ار این سفر توانی کرد

به منظورِ طی کردنِ مراحل و منازلِ سلوک و رسیدن به سرمنزلِ عشق تصمیم بگیر و گام بردار که اگر چنین سفری را در پیش گیری سودهایِ فراوانی نصیب تو خواهد شد.

خرّم آن روز کزین مرحله بربندم بار       وز سرِ کوی تو پرسند رفیقان خبرم

تأمل در بیت ششم؛

تو کز سرای طبیعت نمی روی بیرون

کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد

تو که نمی توانی از دنیایِ خاکی و شهوات وغرایزِ حیوانی دل بکَنی و خود را آزادکنی، چگونه خواهی توانست به کوی عشق و حقیقت برسی . برای رسیدن به سرمنزلِ حقیقت باید به هیچ چیز تعلّقِ خاطرنداشته باشی.

غلامِ همّتِ آنم که زیرچرخ کبود       زهرچه رنگ تعلّق پذیردآزاد است

تأمل در بیت هفتم؛

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی

غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

جمالِ معشوق حجاب و پرده ای ندارد و پوشیده نیست، غبارِراه را از خود پاکن تا چهره یِ زیبای او را آشکارا ببینی. غبارِ راه همین تعلّقاتی است که در مقابلِ چشمانِ آدمی قرارمی گیرد و شخص نمی تواند تجلّیِ حقیقت را به روشنی مشاهده کند.

بدین دودیده یِ حیرانِ من هزارافسوس       که  با  دو آینه  رویش  عیان  نمی بینم

تأمل در بیت هشتم؛

بیا که چاره ی ذوقِ حضور و نظمِ امور

به  فیض  بخشیِ  اهل  نظر  توانی  کرد

و امّا نومید نیز مباش بیاکه به مددِ عنایات و توّجهاتِ اهلِ نظر، آنهاکه به سرمنزل رسیده و از تعلقّاتِ دنیوی وارسته اند، می توانی امورِ مربوط به سلوک را تنظیم نمایی و تو هم از لذّتِ حضورِ معشوق بهره مند شوی .آنها بی هیچ منّتی تو راکمک خواهندکرد تا از نزدیکترین مسیر به سرمنزلِ سعادت برسی…

بگذر به کوی میکده تا زُمره یِ حضور       اوقاتِ خود ز بهرِ تو صرفِ دعا کنند

یکی ازاین وارستگان همین حضرت حافظ است که صادقانه مخاطبینِ خویش را راهنمایی می کند.

تأمل در بیت نهم؛

ولی تو تا لبِ معشوق و جامِ می خواهی

طمع  مدار  که  کارِ  دگر  توانی  کرد

امّا تازمانی که تو تعلّقِ خاطر به مسایلِ دنیوی داری وگرفتارِ عشقِ مجازی هستی و طمع در لب معشوق و میِ بستی ، گمان نکن که خواهی توانست به سرمنزلِ مقصود برسی. عشقِ مجازی خوب است ، امّا خوب تر این است که عشقِ مجازی کم کم مبّدل به عشقِ حقیقی گردد و همانندِ پلی آدمی را به آن سویِ دیگر هدایت کند،

لذا ملاحظه می شودکه؛

“می و میکده” در غزلیّاتِ حافظ معانیِ دوگانه و متضاد دارد. در بیتِ اوّل ودوّمِ این غزل “میکده و می” دارایِ معانیِ عرفانی می باشند. چنانکه گفته شد خاکِ میکده توتیا یِ چشمِ حقیقت بین است و می و مطرب عاملی برایِ زدودنِ غم واندوه از دل معرفی شده اند. امّا در بیتِ نهم معنایِ “معشوقِ و می” مثبت و مطلوب نیستند و اشاره به معنیِ مجازی دارند.

یکی ازویژگیهایِ خاصِّ غزلیّاتِ حافظ ، اعطایِ رایگانِ بلیطِ رفت و برگشت ازعالمِ خاکی(عشقِ مجازی)به عالمِ آسمانی(عشقِ حقیقی) به مخاطب است. خواننده یِ شعر همیشه در حالِ سیر و سفر در حدِّ فاصلِ این دو عالم است و از زیبایی هایِ راه لذّت می برد.

فردا که  پیشگاهِ  حقیقت  شود  پدید       شرمنده رهروی که عمل بر مجازکرد

تأمل در بیت دهم؛

دلا  ز  نورِ  هدایت  گر  آگهی   یابی

چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد

ای دل اگر از روشناییِ هدایت و تأثیرِ راهنمایی ها و عنایاتِ وارستگان برخوردارشوی، همانندِ شمع در راه رسیدن به دوست خنده زنان می توانی بی هیچ شک و تردیدی دل به آتش بسپاری و سر ببازی.

“هدایت یافتن و هدایت شدن” به راهِ حقیقت و عشق، در نظرگاهِ حافظ بسیار مهّم است و بدونِ این مجوّز کسی قادر به درکِ حقیقت نخواهد بود.

زاهد  اَر راه به رندی  نبرد  معذور است       عشق کاریست که موقوفِ هدایت باشد

تأمل در بیت یازدهم؛

گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ

به  شاهراه  حقیقت  گذر  توانی کرد

ای حافظ ؛ اگر این نصیحتِ ارزشمند را به کار به بندی خواهی توانست واردِ شاهراهِ حقیقت شده ؛ از آن عبور کنی و به کویِ حق راه یابی . روشن است که منظور از نصیحتِ شاهانه ، مفاهیم و نکاتِ همین غزل است. کویِ حق نیزآنجاست که:

خُم ها  همه  در جوش و خروشند به  مستی   

وان می که درآنجاست حقیقت نه مجاز است

(با اقتباس و تلخبص از وبلاگ rezafery.mihanblog.com)

والحمد لله رب العالمین علی کل حال

اصول زندگي...
ما را در سایت اصول زندگي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madibniaa بازدید : 162 تاريخ : چهارشنبه 10 آبان 1396 ساعت: 16:46