اخلاق عرفانی
نازنینِ جهان
اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
نشاط و عیش به باغ بقا توانی کرد[1]
اگر به آب ریاضت بر آوری غُسلی همه کدورات دل را صفا توانی کرد
ز منزل هَوَسات اَر دو گام پیش نهی نزول در حرم کبریا توانی کرد
درون بحر معانی لا[2] نِه آن گهری که قدر و قیمت خود را بها توانی کرد
به همت اَر نشوی در مقام خاک مقیم مقام خویش بر اوج عَلا توانی کرد
اگر به جَیب[3] تفکر فرو بَری سر خویش گذشته های قَضا را اَدا توانی کرد
و لیکن این صفت رهروان چالاک است تو نازنینِ جهانی کجا توانی کرد
نه دست و پای اَجل را فرو توانی بست نه رنگ و بوی جهان را رها توانی کرد
تو رُستم دل و جانی و سَرور مَردان اگر به نَفس لئیمت غَزا[4] توانی کرد
مگر که دَرد غم عشق سر زند در تو به دَرد او غم دل را دَوا توانی کرد
ز خار چون و چِرا این زمان چو درگذری به باغ جنّت وصلش چَرا[5] توانی کرد
اگر تو جنس هُمایی و جنس زاغ نهای ز جان تو میل به سوی هُما توانی کرد
همای سایه دولت چو شمس تبریزی[6] ست
نگر که در دل آن شاه جا توانی کرد[7]
[1] . وزن شعر: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (بحر مجتث مثمن مخبون محذوف).
[2] . « لا» رمز نفی همه ی موجودات و اثبات حق است؛ و بحر معانی لا یعنی: توحید؛ لا اله الا الله.
[3] . جَیب: گریبان.
[4] . غَزا: جنگ با کفار دین، در اینجا کافر دین همان نفس لئیم است.
[5] . چَرا: چریدن.
[6] . شمس تبریزی کنایه از وجود مقدس امام عصر(عج) است که وجود پرفروغش(سایه دولت او) چون شمس پشت ابر گرما بخش(تبریز) همگان است. و لذا باید کاری کنیم تا مورد عنایت همایونی آن شاه جهان قرار گیریم.
[7] . مولوی « دیوان شمس » غزلیات، غزل شمارهٔ ۹۵۹.
برچسب : نویسنده : madibniaa بازدید : 156