آشنایان ره عشق دوش رفتم به در میکده خواب آلوده خرقه تردامن و سجاده شراب آلوده[1] آمد افسوس کنان مغبچه باده فروش گفت بیدار شو ای رهرو خواب آلوده[2] شست و شویی کن و آنگه به خرابات خرام تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده به هوای لب شیرین دهنان چند کنی جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده به طهارت گذران منزل پیری و مکن خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده پاک و صافی شو و از چاه طبیعت به درآی که,آشنایان,شیراز,طهارت ...ادامه مطلب