مات توام ای دشمن روزه و نمازم[1] وی عمر و سعادت درازم هر پرده که ساختم دریدی بگذشت از آنک پرده سازم ای من چو زمین و تو بهاری پیدا شده از تو جمله رازم چون صید شدم چگونه پرم چون مات توام دگر چه بازم پروانه من چو سوخت بر شمع دیگر ز چه باشد احترازم نزدیکتری به من ز عقلم پس سوی تو من چگونه یازم بگداز,توام,مولوی,دیوان ...ادامه مطلب
مرید پیر مغان چه مستی است ندانم که رو به ما آورد که بود ساقی و این باده از کجا آورد[1] تو نیز باده به چنگ آر و راه صحرا گیر که مرغ نغمه سرا ساز خوش نوا آورد دلا چو غنچه شکایت ز کار بسته مکن که باد صبح نسیم گره گشا آورد رسیدن گل و نسرین به خیر و خوبی باد بنفشه شاد و کش آم,مرید,مغان,دیوان,حافظ،,غزلیات،,شماره ...ادامه مطلب