تأثیر قرآن کریم در غزلیات لسان الغیب حافظ شیرازی[1]تخلص بزرگترین شاعر غزلسرای فارسی "حافظ" است؛ چرا که با قرآن مجید، پیوندی ژرف و شگرف داشته است[2]. حافظ فقط از بردارنده کلام الله نیست - که خود فضیلتی, ...ادامه مطلب
زندگینامه و شمس الدین و محمد و ملقب و به حافظ و شیرازی و به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست بر می آید: به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس , ...ادامه مطلب
اخلاق عرفانی لطف الهی هاتفی از گوشه میخانه دوش گفت ببخشند گنه می بنوش[1] لطف الهی بکند کار خویش مژده رحمت برساند سروش این خر, ...ادامه مطلب
اخلاق عرفانی عالم انسانی ایها الناس جهان جای تن آسانی نیست مرد دانا، به جهان داشتن ارزانی نیست[1] خفتگان را چه خبر زمزمهٔ ی مرغ سحر حَیَو, ...ادامه مطلب
نکته هایی در اخلاق عرفانی غزل: برداشتی از بیت چهارم؛ گدایی درگاه میکده کیمیای شگفت آوری است پس اگر به گدایی در میخانه بپردازی و به مقام و کمال عرفان و عشق می رسی. برداشتی از بیت ۶: تو که از دنیای مادی خارج نمی شوی و پایبند هوی و هوس هستی چگونه, ...ادامه مطلب
السلام علیک یا باب الحوایج قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس شاه شمشاد قدان شاه شمشاد قدان خسرو شیرین دهنان [1] که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز [2] تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان[3] بر جهان تکیه مک,شمشاد,شیرازی ...ادامه مطلب
کار گلاب و گل کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد[1] یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار / صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل / شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد[2] هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز / نقشش به حرام ار,گلاب,حاقظ,شیرازیرحمه,الله ...ادامه مطلب
باده گلگون صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن[1] دور فلک درنگ ندارد شتاب کن زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن روزی که چرخ از گل ما کوزهها کند زنهار کاسه سر ما پر شراب کن ما مرد زهد و توبه و طامات نیس, ...ادامه مطلب
هر که دلارام دید هر که دلارام دید از دلش آرام رفت چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت یاد تو میرفت و ما عاشق و بیدل بدیم پرده بر انداختی کار به اتمام رفت ماه نتابد به روز چیست که در خانه تافت سرو نروید به بام کیست که بر بام رفت مشعلهای برفروخت پرتو خ, ...ادامه مطلب
پادشه خوبان ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی[1] دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی دایم گل این بستان شاداب نمیماند دریاب ضعیفان را در وقت توانایی دیشب گله زلفش با باد همیکردم گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند این است حریف ای دل تا باد نپیمایی مشتاقی و مهجوری دو, ...ادامه مطلب