ماجرای من و معشوق ...

ساخت وبلاگ

مناجات عرفانی

السلام علیک یا اباعبدالله

ماجرای من و معشوق...

مرحبا  طایر  فرخ پی  فرخنده  پیام[1]

خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام

یا رب این قافله را لطف ازل بدرقه باد    که از او خصم به دام آمد و معشوقه به کام

ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست           هر چه  آغاز  ندارد  نپذیرد  انجام

گل  ز حد  برد  تنعم  نفسی  رخ  بنما    رو می‌نازد و خوش نیست خدا را بخرام

زلف  دلدار  چو  زنار  همی‌ فرماید      برو ای شیخ که شد بر تن ما خرقه حرام

مرغ روحم که همی‌زد ز سر سدره صفیر       عاقبت دانهٔ خال تو فکندش در دام

چشم بیمار مرا خواب نه در خور باشد         من  لَهُ  یَقتُلُ  داءٌ  دَنَفٌ  کیفَ  ینام

تو ترحم نکنی بر من مخلص گفتم             ذاکَ دعوایَ و ها انتَ و تلکَ الایام

حافظ ار میل به ابروی تو دارد شاید

جای در گوشه محراب کنند اهل کلام[2]

 شرح غزل:                       

با سلام بر امام عاشقان علی ابن موسی الرضا(علیه السلام) سرسلسله عارفان ناب اسلامی:

کلمات و اصطلاحات؛ طایر، فرخ، فرخنده، خیرمقدم، قافله، لطف ازل، خصم، ماجرا، معشوق، آغاز نداشتن، پایان نپذیرفتن، تنعم، رخ نمودن گل، ناز کردن، زلف دلدار، شیخ، خرقه حرام، مرغ روح، صفیر سر سدره، دانه خال، در دام افکندن، چشم بیمار، ترحم، من مخلص، ادعا، ایام، میل ابرو، گوشه محراب، اهل کلام، دراین غزل شورانیز جای تامل و تفکر بسیار دارد. گویا این غزل انسان را به یاد واقعه عاشورا و نامردمی های دشمنان اهل بیت علیهم السلام می اندازد. و حافظ اهل راز با معشوقه های حقیقی چه زیبا ارتباط برقرار کرده و با آنان مناجات می کند و حاجات خود را مخلصانه در حضورشان می سراید....!            

مَرحبا طـایــر فــرُّخ پی فرخـُنـده پــیـام

خیر مقدم چه خبر؟ دوست کجا ؟ راه کدام ؟

مَرحبا: سلام و درود بر تو، خوش آمدی

طایر: پرنده ، نیزاستعاره ازپیک الهی ازجانبِ معشوق.

فرّخ‌پی: خوش قدم

فرخنده: خجسته و مبارک

خیرمقدم: خوش آمدی

معنی بیت: درود بر تو تو ای پرنده‌ی خوش قدم و خوش خبر خوش آمدی، قدمت مبارک و خجسته باد، بگو چه خبر از دوست؟ معشوق کجا و اینجا کجا؟ از کدام راه به اینجا آمده ای؟!

"حافظ لسان الغیب" دراین غزل با پیک و فرستاده ای ازجانبِ معشوق روبروشده  و ازاحوالِ معشوق خود جویا می گردد.

مَرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغام دوست   /   تاکنم جان ازسر رغبت فدای نام دوست

یـا رب ایـن قـافـلــه را لـطـف ازل بـدرقــه بــاد

کـه ازوخـَصـم بـه دام آمـد و مـعـشـوقـه بـه کــام

قافله: کاروان

لطفِ ازل:عنایتِ پروردگار از زمان بی آغاز.

بدرقه: همراهی ، پشت و پناه وحفظ و حراست

خَصم: دشمن

کام: مـُراد، خواسته و آرزو

"به دام آمد": گرفتارشد، شکست خورد.

ومعنی بیت: پروردگارا؛ این کاروانی که معشوق درمیان آنهاست موردِ عنایت و حمایتِ خاصِّ خود قرارده. این کاروانِ باشکوهی که باعثِ شکست خوردنِ دشمن شد و معشوق ما را نیز بـه خواسته و آرزویمان برسان.

باتوجّه به لَحنِ کلام وعباراتی که بکاربرده شده، به ویژه کاروانی که معشوق را مشایعت می کند و دشمن را شکست می دهد، به احتمال زیاد، ممدوح یاهمان معشوق امام حسین(ع) می باشد ومنظور از کاروان نیز لشکریانِ همراهِ اوهستند. حافظ با اهل بیت (ع) ارتباط عاطفیِ خاصّی داشته تا آنجا که این ارتباط در تمامی غزلیات حافظ پیدا و پیدا و پنهان به چشم می خورد.

چشم من دررهِ این قافله ی راه بماند  /   تابه گوشِ دلم آوازِ درآ بازآید

ماجرای مـن و معشـوق مـراپایان نـیـسـت

هــر چـه آغاز نـدارد نپـذیــرد انـجــام

معنی بیت: جریان و سرگذشتِ عشق من با معشوق(امام حسین علیه السلام) هرگز پایانی نخواهد داشت. زیرا هر آنچه که آغازی برایش نیست وازازل بوده است سرانجامی نیزبرایش نخواهد بود؛ آری هر اَزلی، ابدی هم هست.

روز اوّل رفت دین اَم بر سر زلفین تو  /   تاچه خواهد شد دراین سودا سرانجامم هنوز

گـل ز حـــد بـُـرد تـَنـَــعـُّــم، نـفـسـی رُخ بـنــمـــا

سـرو مـی‌نـازد و خـوش نـیـست، خـدا را بـخـرام

تنعُّم: بهره مند از نعمت فراوان، نازپرورد

نفسی: دمی، لحظه ای

خرامیدن: با ناز و اِفاده راه رفتن

معنی بیت: خطاب به معشوق خود امام حسین(ع) می گوید: گل(زینب علیها السلام) درغیابِ تو از حدودِ خویش خارج شده و بیش از اندازه بی تابی می کند، ازطرفِ دیگر سَرو(امام سجاد علیه السلام) نیز در نبودِ تو در قد و قامتِ خویش اصلاً خوش نیست! یک لحظه چهره‌ اَت را نشان بـده تا جلوه گران(دشمنان) شرمسار شوند و بر سرجایشان بنشینند.

نرگس کرشمه می بَرد ازحد برون خرام  /  ای من فدای شیوه یِ چشم سیاه تو

زلــف دلـدار چـو زُنـــّـار هـمـی فرماید

بروای شیخ که شـدبرتنِ ما خرقه حـرام

“زلف” درادبیاتِ عاشقانه  به جهتِ غارتگردل و دین بودن و رنگِ سیاهش نمادِ کفر و بی دینی است.

ز کفر زلفِ تو هر حلقه ای و آشوبی   /   ز سِحر چشم تو هر گوشه ای و بیماری

“زُنـّار” به گردنبند یا کمربندی گویند که غیرمسلمانان مثل مسیحیان و زرتشتیان به جهت تمایز از مسلمانان می بستند.

حافظ دراین بیت نکاتِ زیادی را با بکارگیری زُنّار یادآورشده است.

زلفِ دلدار دل ازعاشق ربوده و حالا اَمر به دست کشیدن از دین و دینداری و مسلمانی صادرمی کند. چنانکه شیخ صنعان بعدازهفتادسال زُهد وعبادت، ناچار به بستنِ زُنّار و آتش زدنِ خرقه ی زُهد و پرهیزگاری شد.

"زُنّاربستن" تاکید بر خروج از ظاهر شریعت و پایبندی به قوانینِ طریقِ عشق است. وقتی کسی زُنّارمی بندد تحتِ فرمانِ مطلقِ معشوق قرارمی گیرد. همانندِ شیخ صنعان هرچه که موردِ درخواستِ معشوق بوده باشد بایستی بی هیچ اعتراضی گردن نهاده وانجام دهد.

معنی بیت: زلفِ دلدارم(امام زمانم) آنقدرهوسناک و وسوسه انگیز است که فرمان به عاشق شدن صادرمی کند. من ازاین وسوسه نمی توانم روی برتابم! حتّی سرنوشتِ شیخ صنعان نیز برای من رقم بخورد آماده ام. آماده ام به فرمانِ عشق زُنّار ببندم،دین و ایمانِ خویش را ببازم وهرآنچه که خواست معشوقم(امامم) بوده باشد گردن نَهم. ای شیخ برو که خرقه ی زُهد و پرهیزگاری بر من روا نیست، من از شریعت شما (مسلمانان ظاهری و سطحی)خارج شده و به کُفر زلفِ یار(باطن دین امام زمانم) گرویده ام.

آری؛ در”زُنّاربستنِ آشکار”هیچ نیازی به ریاکاری وتزویرنیست ، ازهمین روی زُنّاربستن نمادِ بی ریایی نیز هست. امّا زُنّاربستنِ پنهانی ریاکاریست.

حافظ این خرقه که داری توببینی فردا  /   که چه زُنّار ز زیرش به دَغابگشایند

مـرغ روحم کـه همی زد ز سر ســدره صـفـیـر

عـاقـبــت دانــه‌ی خــال تــو فـکـنـدش در دام

مرغ روح: روح شاعر به پرنده تشبیه شده است.

سـدره: معروف است که درآسمان هفتم درختی وجودارد. آخرین حدِّ اعمال انسانی است و جبرئیل فقط توانسته تا آنجا رود!

صفیر: فریـاد

دانه‌ی خال: خال به دانه تشبیه شده است.

“خال” نقطه‌ای سیاه بر پوست بـدن، خال و خط  در صورتِ معشوق بر زیبایی و دلرُباییِ او می‌افزایـد، کنایه ازتوحید شهودی و ربوبی الهی.

معنی بیت: مرغِ جانِ من که در آسمانِ هفتم بر روی شاخه های درخت سدر نغمه خوانی می کرد با دیدن دانه‌ی خالِ رخسارتـو(توحید ربوبی)، به دام عشق گرفتار شد و سرانجام در دامـگـه (وحدت حقه الهی) ماندگارشد.

حافظ به زبانها وعباراتِ گوناگون، دربیانِ دلیل آمدنِ انسان به کُره ی خاکی “عشق”(انسان کامل) رامطرح می سازد و براین باوراست که ما رهرو منزل عشقیم وازسرحدِّ عدم، این همه راه را برای رسیدن به خودِ معشوق(امام زمان علیه السلام) پیموده ایم، برای ساکن شدن در بهشت عدن و جنات نعیم عند ملیک مقتدر(بهشت ولایت).

طایرگلشنِ عشقم چه دهم شرح فراق  /   که دراین دامگهِ حادثه چون افتادم؟!

چـشـم بـیـمـارمـرا خواب نـه در خـور بـاشـــد

مـَـنْ لـَـــهُ یـَقـتـُــلُ دا ءٌ دَنـَـفٌ کـَیـْــفَ یـَـنــٰـام ؟!

درخور: شایسته ، روا

معنی بیت: چشمانِ بیمار من سزاوار خواب نیستند! آخر کسی که دارای بیماری ایست که دارد آرام آرام او را نابود می سازد و می کُشد چگونه می‌تواند بـخوابد ؟

حافظ به ادبیّاتِ اصیل اسلامی و قرآنی نیز تسلّطِ کامل داشت و بعضاً بیتها و مصراع هایی به زبانِ عربی می سرود و دراین عرصه هنرنمایی می کرد. گرچه ازروحیّاتِ او چنین استنباط می گردد که عاشق ادبیات قرآنی نیز بوده و لذا در چند غزل، ابیاتی به این زبان طبع آزمایی کرده است.

اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست   /   زبان خموش و لیکن دهان پر از عربیست

تـو تـرحـُّم نـکـنی بـر مـن مـُخـلـِـص، گـفتـم:

ذاکَ دَعـوایَ وَ هـٰـا اَنـتَ وَ تـِلـــــکَ الایــّـام

معنی بیت: گفتم؛(ای امام عصر و زمان) تـو بر من بی ریـای عاشق رحم نمی‌کنی، این ادّعای مخلصانه من است، حال، این تـو و این هم روزها یی که در پیشِ رویمان است تا ببینیم چه ترحّمی در حقِ این عاشقِ مُخلص و صادق می کنی؟(یعنی وقت زیاد است و ایام دراز و من عاشق مخلص صبورم).

حافظ رندانه قصد دارد معشوق(امامش) را درشرایطِ معذوراتِ اخلاقی قراردهد تا هر بیشتر موردِ توجّه قرار گیرد.

حـافـــظ ار مـیـل بـه ابــروی تـو دارد، شـایـد

جـای در گـوشــه‌ی مـحـراب کـنـنـد اهل کلام

میل: آرزو، اشتیاق

شایـد: شایسته است، رواست

اهل کلام: اهل علم وادب، اهل توحید، اهل قرآن، اهل الله

معنی بیت: اگر حافظ شیفته و شیدایِ محراب ابرویِ تو شد بیجا نیست، بلکه شایسته است، چرا که اهل توحید نیز در گوشه‌ی محراب معشوق به عبادت می‌ پردازند و در این جایگاه محبوب خود را توجه نموده و عاشقانه او را دوست می دارند.

بجز ابروی تو محرابِ دلِ حافظ نیست

طاعتِ غیر تو در مذهبِ ما نتوان کرد

اللهم  ارزقنا شفاعة الحسین عند الورود....

والحمد لله رب العالمین علی کل حال

 


[1]. وزن شعر: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (بحر رمل مثمن مخبون محذوف).

[2]. حافظ شیرازی، دیوان غزلیات، غزل شمارهٔ ۳۱0 .

اصول زندگي...
ما را در سایت اصول زندگي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madibniaa بازدید : 214 تاريخ : دوشنبه 19 اسفند 1398 ساعت: 6:12