شاه کشور جان و جهان

ساخت وبلاگ

مناجات عرفانی

هاتف اصفهانی

چه شود به چهره ی زرد من نظری برای خدا کنی

که اگر کنی همه درد من به یکی نظاره دوا کنی[1]

 

تو شهی و کشور جان ترا تو مهی و جان جهان ترا

ز ره کرم چه زیان تو را که نظر به حال گدا کنی

 

ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عنایت و این کرم

همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

 

همه جا کشی می لاله گون ز ایاغ مدعیان دون

شکنی پیاله ی ما که خون به دل شکسته ی ما کنی

 

تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین

همه ی غمم بود از همین، که خدای نکرده خطا کنی

 

تو که هاتف از برش این زمان، رَوی از ملامت بیکران

قدمی نرفته ز کوی وی، نظر از چه سوی قفا کنی[2]

 

 



[1] وزن شعر: متفاعلن متفاعلن متفاعلن متفاعلن

[2] دیوان سید احمد هاتف اصفهانی، غزل 75.

اصول زندگي...
ما را در سایت اصول زندگي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madibniaa بازدید : 150 تاريخ : شنبه 31 شهريور 1397 ساعت: 20:32