حکمت لقمانی در قرآن

ساخت وبلاگ

حکمت و لقمانی و در قرآن و

وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ «لقمان/12»

و ما به لقمان حكمت داديم، كه شكر خدا را به جاى آور و هر كس شكر كند، همانا براى خويش شكر كرده؛ و هر كس ناسپاسی نماید (بداند به خداوند زيان نمى‏رساند)، زيرا بى‏ترديد خداوند بى‏نياز و ستوده است.

پيام‏ها:

1- حكمت، عطاى خداوند است، نه كسب كردنى. (گرچه مقدّمات آن قابل كسب است.) «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ»

2- نعمت ويژه، شكر ويژه مى‏طلبد. آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ ... اشْكُرْ لِلَّهِ‏ چنانكه خداوند در برابر اعطاى نعمت ويژه‏ى كوثر به پيامبر اسلام، از او شكر ويژه مى‏خواهد.

 «إِنَّا أَعْطَيْناكَ الْكَوْثَرَ. فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَ انْحَرْ» « كوثر، 1- 2.»

3- اوّلين فرمان به حضرت موسى بعد از نبوّت، فرمان نماز و اوّلين فرمان بعد از دادن حكمت به لقمان، فرمان شكرگزارى است. «أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ»

4- شكر نعمت‏هاى خداوند، به سود خود انسان است. «وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ» چنانكه در جاى ديگر مى‏خوانيم: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» « ابراهيم، 7.»

سيماى لقمان حكيم‏

در تفسير الميزان بحثى درباره‏ى جناب لقمان آمده است كه بخشى از آن را نقل مى‏كنيم:

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمودند: لقمان، پيامبر نبود، ولى بنده‏اى بود كه بسيار فكر مى‏كرد و به خداوند ايمان واقعى داشت. خدا را دوست داشت و خداوند نيز او را دوست مى‏داشت و به او حكمت عطا كرد.

امام صادق عليه السلام مى‏فرمايند: لقمان، حكمت را به خاطر مال و جمال و فاميل دريافت نكرده بود، بلكه او مردى پرهيزكار، تيزبين، باحيا و دلسوز بود. اگر دو نفر با هم درگير مى‏شدند و خصومتى پيدا مى‏كردند، ميان آنها آشتى برقرار مى‏كرد.

لقمان با دانشمندان زياد مى‏نشست. او با هواى نفس خود مبارزه مى‏كرد و ... « تفسير الميزان.»

او داراى عمرى طولانى، معاصر حضرت داود و از بستگان حضرت ايّوب بود. او ميان حكيم شدن يا حاكم شدن مخيّر شد و حكمت را انتخاب كرد.

از لقمان پرسيدند: چگونه به اين مقام رسيدى؟ گفت: «به خاطر امانت‏دارى، صداقت و سكوت درباره‏ى آنچه به من مربوط نبود». « تفسير مجمع‏البيان.»

امام صادق عليه السلام فرمود: «لقمان نسبت به رهبر آسمانىِ زمان خود معرفت داشت». « تفسير نورالثقلين.»

گرچه خداوند به او كتاب آسمانى نداد، ولى همتاى آن يعنى حكمت را به او آموخت.

روزى مولاى لقمان از او خواست تا بهترين عضو گوسفند را برايش بياورد. لقمان زبان گوسفند را آورد. روز ديگر گفت: بدترين عضو آن را بياور. لقمان باز هم زبان گوسفند را آورد.

چون مولايش دليل اين كار را پرسيد، لقمان گفت: اگر زبان در راه حقّ حركت كند و سخن‏بگويد، بهترين عضو بدن است وگرنه بدترين عضو خواهد بود. « تفسير كشّاف.»

در عظمت لقمان همين بس كه خدا و رسول او و امامان معصوم عليهم السلام پندهاى او را براى ديگران نقل كرده‏اند.

گوشه‏اى از نصايح لقمان‏

* اگر در كودكى خود را ادب كنى، در بزرگى از آن بهره‏مند مى‏شوى.

* از كسالت و تنبلى بپرهيز، بخشى از عمرت را براى آموزش قرار بده و با افراد لجوج، گفتگو و جدل نكن.

* با فقها مجادله مكن، با فاسق رفيق مشو، فاسق را به برادرى مگير و با افراد متّهم، همنشين مشو.

* تنها از خدا بترس و به او اميدوار باش. بيم و اميد نسبت به خدا در قلب تو يكسان باشد.

* بر دنيا تكيه نكن و دل مبند و دنيا را به منزله‏ى پلى در نظر بگير.

* بدان كه در قيامت از تو درباره‏ى چهار چيز مى‏پرسند: از جوانى كه در چه راهى صرف كردى، از عمرت كه در چه فنا كردى، از مال و دارايى‏ات كه از چه راهى بدست آوردى و آن را در چه راهى مصرف كردى.

* به آنچه در دست مردم است چشم مدوز و با همه‏ى مردم با حسن خلق برخورد كن.

* با همسفران زياد مشورت كن و توشه‏ى سفر خود را بين آنها تقسيم كن.

* اگر با تو مشورت كردند، دلسوزى خود را خالصانه به آنها اعلام كن. اگر از تو كمك و قرضى درخواست كردند، مساعدت كن و به سخن كسى كه سنّ او بيشتر از توست، گوش‏فراده.

* نمازت را در اوّل وقت بخوان، نماز را حتّى در سخت‏ترين شرايط به جماعت بخوان. « تفسير كنزالدّقائق.»

* اگر در نماز بودى، قلب خود را حفظ كن.

* اگر در حال غذا خوردن بودى، حلق خود را حفظ كن.

* اگر در ميان مردم هستى، زبان خود را حفظ كن.

* هرگز خدا و مرگ را فراموش مكن؛ امّا احسانى كه به مردم مى‏كنى يا بدى كه ديگران در حقّ تو مى‏كنند را فراموش كن. « تفسير روح البيان.»

حكمت؛ معرفت، طاعت‏

حكمت، بينشى است كه در سايه‏ى معرفت الهى پديد آيد و بر اساس فكر در اسرار هستى و رسيدن به حقّ، نور و تقوا مى‏توان به آن دست يافت.

امام باقر عليه السلام فرمودند: «حكمت، همان فهم، معرفت و شناخت عميق است، شناختى كه انسان را به بندگى خدا و رهبر آسمانى وا دارد و از گناهان بزرگ دور سازد.

امام صادق عليه السلام فرمودند: رأس حكمت، طاعت خداوند است». « امالى صدوق، ص 487.» راغب در معناى اين واژه مى‏گويد: «حكمت، رسيدن به حقّ به واسطه علم و عقل است». « مفردات.»

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمودند: «من سراى حكمت هستم و علىّ درگاه آن، هركس طالب حكمت است بايد از اين راه وارد شود.»، «انا دار الحكمة و على بابها فمن اراد الحكمة فليأت الباب» « العمدة، ص 295.» در روايات متعدّد، اهل‏بيت عليهم السلام دروازه و كليد حكمت معرّفى شده‏اند. « بحار، ج 23، ص 244.»

ارزش حكمت‏

يكى از وظايف انبيا، آموزش كتاب و حكمت است. «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ» « بقره، 129؛ آل‏عمران، 164 و جمعه، 2.»*

حكمت، همتاى كتاب آسمانى است، و به هر كس حكمت عطا شود، خير كثير داده شده است. «يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً» « بقره، 269.»

به گفته‏ى روايات؛ حكمت، همچون نورى است كه در جان قرار مى‏گيرد و آثار آن در گفتار و رفتار انسان پيدا مى‏شود. « بحار، ج 14، ص 316.»

حكمت، بينش و بصيرتى است كه اگر در فقير باشد، او را در جامعه از ثروتمند محبوب‏تر مى‏كند و اگر در صغير باشد، او را بر بزرگسالان برترى مى‏بخشد. « بحار، ج 67، ص 458.»

حكمت، گمشده‏ى مؤمن است‏ « نهج‏البلاغه، حكمت 80.» و در فراگيرى آن به قدرى سفارش شده است كه فرموده‏اند: همان گونه كه لؤلؤ قيمتى را از ميان زباله بر مى‏داريد، حكمت را حتّى اگر از دشمنان بود فرا گيريد. « بحار، ج 2، ص 97 و 99.»

فرد حكيم در مسائل سطحى و زودگذر توقّف ندارد، توجّه او به عاقبت و نتيجه‏ى امور است. نه نزاعى با بالا دست خود دارد و نه زيردستان را تحقير مى‏كند، سخنى بدون علم و آگاهى نمى‏گويد و در گفتار و رفتارش تناقضى يافت نمى‏شود.

نعمت‏هاى الهى را ضايع نمى‏كند و به سراغ بيهوده‏ها نمى‏رود، مردم را مثل خود دوست دارد و هر چه را براى خود بخواهد براى آنان مى‏خواهد و هرگز با مردم حيله نمى‏كند.

حكمت چگونه به دست مى‏آيد؟

حكمت، هديه‏اى است كه خداوند به مخلصين عنايت مى‏فرمايد. در روايات متعدّد مى‏خوانيم: «من اخلص لله اربعين صباحا ظهرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»، هر كس چهل شبانه روز كارهايش خالصانه باشد، خداوند چشمه‏هاى حكمت را از دلش بر زبانش جارى مى‏سازد. « جامع الاخبار صدوق، ص 94.»

در حديث ديگرى مى‏خوانيم: كسى كه در دنيا زاهد باشد و زرق و برق‏ها او را فريب ندهد، خداوند حكمت را در جانش مستقر مى‏كند. « بحار، ج 73، ص 48.» حفظ زبان، كنترل شكم و شهوت، امانتدارى، تواضع و رها كردن مسائل غير مفيد، زمينه‏هاى پيدايش حكمت است. « ميزان الحكمة »

نمونه‏هاى حكمت‏

خداوند در سوره‏ى اسراء از آيه 22 تا آيه 38 دستورهايى داده و در پايان مى‏فرمايد: اين اوامر و نواهى حكمت‏هايى است كه پروردگارت به تو وحى كرده است، آن دستورها عبارتند از:

يكتاپرستى و دورى از شرك، احسان و احترام به والدين به خصوص در هنگام پيرى، گفتار كريمانه وتواضع همراه با محبّت، دعاى خير به آنان، پرداخت حقّ الهى به اولياى خدا، فقرا و در راه ماندگان، پرهيز از اسراف و ولخرجى، ميانه‏روى در مصرف، پرهيز از نسل‏كشى و عمل نامشروع جنسى، دورى از تصرّف در مال يتيم، اداى حقّ مردم و دورى از كم فروشى، پيروى‏ نكردن از چيزى كه به آن هيچ علم و آگاهى ندارى ودورى از راه رفتن متكبّرانه.

سپس مى‏فرمايد: «ذلِكَ مِمَّا أَوْحى‏ إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ» اين سفارش‏ها نمونه‏هاى حكمت الهى است[1].

والحمد لله رب العالمین علی کل حال

 



[1] . منبع: تفسیر نور، محسن قرائتی، ذیل تفسیر سوره لقمان.

اصول زندگي...
ما را در سایت اصول زندگي دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : madibniaa بازدید : 179 تاريخ : سه شنبه 4 دی 1397 ساعت: 19:36